حوالی سال 95. آن موقع بچههای پارناس هرکدامشان یک گوشۀ این شهر در شرکتهای بزرگ و بنام مشغول کار بودند. چندتایی در بخش فنی، یکی فروش و بازاریابی، آن یکی دیجیتال مارکتینگ و...در همۀ داستانها یک نقطه عطف وجود دارد که نقش اول داستان میزند زیر میز بازی و سرنوشتی که برایش مقدر کردهاند. آن نقطۀ عطف برای ما بیرون زدن از شرکتهایی که در آن کارمند بودیم و ساختن کسب و کار خودمان بود. تا الان اگر بخواهیم حساب کنیم نزدیک به 5 سالی هست که روی پای خودمان ایستادهایم و به کسب و کارهای مختلف کمک کردهایم تا آرزوهایشان را محقق کنند. هدفمان هم ساده بود...کارهای بزرگ اما نه با هزینۀ بزرگ. برای انجام دادن کارهای بزرگ نیاز به یک تیم عریض و طویل نیست. نیروی انسانی زیاد خیلی وقتها جای کمک، به پروژهها ضربه میزند؛ اما یک تیم خوب با تعداد افراد کم اما خبره میتواند کاری کند که حتی زمین از مدارش خارج شود.